محسنمحسن، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 20 روز سن داره

نفس

از بارداری تا تولد

به نام خالق جانها اولین روزی که متوجه شدم به زودی یه فرشته کوچولو به جمع ما اضافه میشه پنجشنبه 2 مهر 88 بود . وقتی آزمایشم مثبت شد نمیدونستم احساس شادی دارم یا ترس. بابا مسلم هم همین احساس رو داشت. 28 آذر 88 بود که برای درمانگاه نوبت داشتم. اون روز قرار بود برای اولین بار صدای قلب عزیزترین موجودی که داشت در وجودم رشد میکرد رو بشنوم. وقتی صدای تپ تپ قلب کوچیکتو شنیدم از خوشحالی اشک تو چشام حلقه زد. حس خیلی خوبی داشتم. اینکه به غیر از قلب خودم یه قلب دیگه هم داره تو وجودم می تپه بهم احساس غرور میداد. میخواستم به بابا مسلم هم زنگ بزنم تا اون هم در این حس با من شریک بشه ولی از دکتر خجالت کشیدم.اون موقع هنوز نمیدونستم صدای قلبی ...
12 تير 1390

اولین کلام

نفس مامان و بابا سلام امروز اولین روزیه که این وبلاگ رو برات درست کردم. امیدوارم بتونم لحظات خوش با تو بودن رو در اون به خوبی ثبت کنم. خیلی دوستت دارم فعلا بای عزیز دلم   ...
1 تير 1390
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نفس می باشد